عصری که در آن بسر می بریم با توجه به پیشرفت های چشم گیر و اختراعات و ابتکارات صورت گرفته به عنوان دوران علم و عصر فناوری شناخته می شود. در عین حال از منظر منتقدان علم و فناوری، در باطن این پیشرفتهای شگفت آور، یک نوع جریان کاهش گرای عقلانی در حال توسعه است، زیرا ارزش اجرایی عقل و نقش آن در سلطه بر طبیعت به یگانه معیار مطلق بدل شده و اندیشیدن مهمترین عنصر تولید قلمداد می شود. افکار از معنا برهنه گشته و معنا جای خود را به عملکرد یا اثر بخشی می دهد. مفاهیم به عنوان چکیده فنی داده های واقعی بکار می روند؛ ایده ها هرچه بیشتر ابزاری و خودکار میشوند؛ فناوری نه یک مجموعه از افزارهای تواناساز بلکه به عنوان انسانیت در مقام کار یا اصولا یک فلسفه مسلط مطرح می شود.
با گسترش دیدگاه های انتقادی نسبت به علم و فناوری، زمینه برای توسعه موج جدیدی از شک گرایی فراهم شده و حوالت تاریخی، علم را به سوی یک تغییر جهت اساسی، کشانده است. نه تنها بهبود وضعیت معیشتی، بلکه بقای نوع انسان به تلاش اندیشمندان درجلوگیری از انحطاط علم بستگی دارد. در هم تنیدگی علم با سایر ساحت های معرفت از یکسو و پیچیدگی تعاملات علم با فناوری و سایر عناصر زیست اجتماعی، سبب شده اندیشیدن درباره سرشت و سرنوشت علم و فناوری یا باز اندیشی در باره ماهیت و اهداف علم و فناوری ضرورت پیدا کند.
باید توجه داشت که مطالعات علم از منظر های فلسفی، تاریخی، جامعه شناختی و روانشناختی نمی تواند خود از یک بینش اولیه در باره حقیقت، هستی، خوبی، جهان، انسان، آگاهی و غیره رها باشد. تحقیقات مربوط به مبانی نظری علم، خود در بستر نوعی جهان بینی متاثر از فلسفه ها یا ایدئولوژی ها شکل می گیرد و بنابر این می تواند بسیار چالش برانگیز باشد. اگرچه انجام تعهدات علمی و حتی تعهدات دینی و ملی برای دانشمندان و متخصصان رشته های مختلف ، بدون اتخاذ یک موضع فلسفی ممکن نیست ولی هنوز مبانی نظری و فلسفه علم و فناوری نتوانسته جای خود را در میان دروس رشته های مختلف باز کند و دانشجویان رشته های گوناگون هنوز نمی توانند در باره ماهیت، ریشه ها، مبادی و مقاصد آنچه سراسر عمر خود را وقف آن نموده اند، معرفتی کسب کنند. بدون شک حضور این چنین متخصصان نا آگاه با توجه به نقشی که در اداره جوامع دارند، ممکن است برای سرنوشت علم و فناوری و همچنین آینده جامعه و خود آنها آسیب زا باشد.
در کشور ما همچون سایر کشورهای توسعه نیافته یا درحال توسعه، فرقه گرایی علمی و تعصبات تخصصی جایگزین فرقه گرایی مذهبی و تعصبات دینی گذشته شده و نیروی مقاومت چشمگیری در برابر هر نوع آزاد اندیشی و نوآوری پدید آورده است. برداشتهای خام و احساس عقب ماندگی که میراث یک تقسیم کار بین المللی در گذشته است، ایده های انقلابی را در گردو غبار تعصب، خودباختگی، غرب زدگی، سطحی نگری، شتابزدگی و تجاری سازی نگه داشته و جایی برای تاملات عمیق اهل علم باقی نمانده است. بنابر این ما نیاز به یک جنبش فراگیر علمی برای طرح بحثهای چالش برانگیز و نوآورانه در حوزه مبانی نظری علم و فن آوری داریم تا هم زیرساختها یا مبناهای نظری علم و فن آوری به خوبی تنقیح شود و هم اهداف، مقاصد و پیامدهای خواسته و پیش بینی شده علم و فناوری آشکار گردد.